الیـــطا

ساخت وبلاگ
بی هوای بی هوا در میان موجی از مه و باران خالی از هیچ های سرگردان و پر از سرگردانی های هیچ شبه وار قدم برمی داشت ساکت و آرام ایستاد. آفتاب  طلوع کرد باران نشست. ماند. هیچ ها پوچ شدند رنگها باران گرفتند زمین نرم شد و زمان رامتر. آمد،آمدم آمد،آمدم آمد،آمدم رسید،من شد رسیدم،او شدم. بی هوای بی هوا،نفس کشید بی هوای بی هواتر نفس کشیدم پوچ ها هیچ شدند آشکارا ماند آشکارا ماندم. الیـــطا...
ما را در سایت الیـــطا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmylollapalooza8 بازدید : 17 تاريخ : پنجشنبه 28 بهمن 1395 ساعت: 1:03

در جهان هر انسان،کالبدی ست که توان حمل تمام آدمیت اش را ندارد.بدین سان ذهن را خاموش نگاه می دارد تا مبادا انفجاری بزرگ از فهم و ادراک و شعورش حادث نشود،زیرا هر مخلوقی توان تحمل بار امانت را نمی داشت. در زمان جهاد جهان درون،ذهن توان فهم تمام نافهمی ها را بدست می آورد و باور نابارهایش در هم شکسته می شود،و چون درهم شکسته میشود پراکندگی افکار روی میدهد،وچون پراکندگی غالب ذهن می شود ،تمرکز رخت برمی بندد و رعشه در جان فرو می ریزد.چشم و گوش بیناتر و شنواتر می شود،حتی اگر هر دو را ببندد باز هم میشنود و میبیند.تمام اصوات در مغزش منعکس می شوند و واقعیت و حقیقت  را می توان از هم تمیز داد،و آنقدر این صدای حقیقت در گوشش بلند است که فقط فغان سر میدهد تا برای لحظه ای سکوت بتواند برتختش جلوس کند. بجاست که قبل از هر فهم و ادراکی، فرمانروای ذهن؛سکوت؛ را بر منصبش بنشانی تا توان فرمانروایی از آن تو باشد،نه تو بنده و خادم او شوی،که اینچونین سزاواریت فقط جایگاهی مشترک با خلق های خرد در جهان خواهد داشت و این، برای ذات الوهیت جامانده در ضمیر نیمه هشیار خوابآلوده ات،حقارتی بزرگ و شقاوتی سهمگین خواهد بود. الیـــطا...
ما را در سایت الیـــطا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmylollapalooza8 بازدید : 9 تاريخ : پنجشنبه 28 بهمن 1395 ساعت: 1:03

بی سبب بهانه می چرخید
در مغزی که مسببی نداشت
 برای آمدنهای بی مرهم بی رحم
و رفتن های غداروار ممتد
تا نشانه نگیرد دوست داشتن های بی هدف را 
در شریانهایی که تلخ 
گس شده بودند
الیـــطا...
ما را در سایت الیـــطا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmylollapalooza8 بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 28 بهمن 1395 ساعت: 1:03